کلمات آلمانی که با حرف D شروع می شوند

کلمات شروع شده با حرف آلمانی D و معنی ترکی آنها. دوستان عزیز ، لیست کلمات آلمانی زیر توسط اعضای ما تهیه شده است و ممکن است کمبودهایی وجود داشته باشد. برای ارائه اطلاعات آماده شده است. اعضای انجمن ما می توانند کارهای خود را منتشر کنند. همچنین می توانید با عضویت در انجمن ما ، مطالعات آلمانی خود را منتشر کنید.



در اینجا کلمات آلمانی وجود دارد که با حرف D شروع می شوند. اگر می خواهید رایج ترین کلمات در زبان آلمانی را در زندگی روزمره یاد بگیرید ، اینجا را کلیک کنید: Kelimeler آلمان

حال بیایید لیست کلمات و جملات خود را ارائه دهیم:

بیشتر از هر زمان دیگری،
das ist gar nicht so leicht در همه جا آسان نیست
این مقدار بیشتر از 100 Meter است که بیش از صد متر است
Das ist ja großartig! این خیلی زیبا است!
das ist nicht nötig این نیازی نیست
das ist nicht zu verstehen، das kann man nicht verstehen
das ist nicht زوم لاچن هیچ چیز در مورد این موضوع خوشحال نیست
داس ist schwer zu verstehen دشوار است درک کند
das ist voneinander abhängig دو متصل هستند
این یکی دیگر از داستان است
داس جنسیس دنیای دیگر
das juckt / tangiert mich nicht در مراقبت های من نیست
Das Kind fühlte sich در Schule nicht zu Hause مدرسه کودکان yadırgadı
دلفی برای بچه ها نگاه می کند
دس Kind stat um 7.00 Uhr auf child watch می رود
داس کممت دیراوف به این وضعیت بستگی دارد
به نظر می رسد که این به نظر من کمی غیر عادی به نظر من می رسد
لباس داس ... علامت گذاری به عنوان قیمت ... علامت گذاری به عنوان



ممکن است به این موارد علاقه مند باشید: آیا دوست دارید ساده ترین و سریع ترین راه های کسب درآمد را یاد بگیرید که هیچ کس تا به حال به آن فکر نکرده است؟ روش های اصلی برای کسب درآمد! ضمن اینکه نیازی به سرمایه نیست! برای جزئیات کلیک

das leben auf dem Lande زندگی روستایی
Das Leben ist aus der Bahn در حال حاضر جان سالم به در برد
das leben ist unterträglich زندگی غیر قابل تحمل است
das lesen؛ مرگ Lesung خواندن
das Licht ausmachen نور / خاموش را خاموش کنید
das macht هیچ عارضه ای ندارد / هیچ زباله ای ندارد
معدن مینای داس
Das muss ich wissen، sonst kann ich dir nicht helfen. من باید این را بدانم یا نمیتوانم به شما کمک کنم.
das nächste املاک بعدی (e)
das oben Erwähnte ذکر شده در بالا
das Original von
بسته بندی Das در nicht die Tasche
das passt mir ganz genau (zB Kleidungsstück ö. ä.) دقیقا به من رسید
das passt mir، das ist mir genehm me
مشکل مشکلی است gelönde مشکل halloldu
مشکل مشکلی است که حل مشکل حل شده است
مشکل مشکل übertreiben بزرگ شدن
رادیو anstellen / abstellen روشن / خاموش رادیو است
داس Rauchen abgewöhnen ترک سیگار
Das Rauchen aufgeben برای ترک سیگار
das Recht erwerben zu ... qualify (-e)
das reine englisch


دس رنن، لئوف در حال اجرا است
داس Schiff ist gesunken کشتی خاموش
das Schlechte an der Sache یک چیز بد است، بد برای کسب و کار
das schönste، beste Local hier best restaurant in the area
das Schwarze Meer دریای سیاه
das Sich-Zeigen، نمایش Gepränge
das sind ganz andere Dinge این ها چیزهای دیگری هستند
Das Spiel endete unentschieden قرعه کشی تمام شده است
das spiel verlieren بازی را از دست می دهد
داس Steuer herumreißen شکستن فرمان
das thema wechseln تغییر کلمه (= تبدیل)
Das Thema wird immer schwieriger موضوع سخت تر و سخت تر می شود.
ملاقات داس ترافون
das untere / obere Stockwerk بالا / پایین
داستر وسترکورکس، Erdgeschoss در طبقه پایین
das unterste zuoberst gekehrt، wirr durcheinander با دندانپزشکی
das vorletzte Haus یک خانه قبلی بود
Das war ihm gegenüber sehr ungehörig! برای او بسیار شرم آور بود!
Das Wasser wurde zu Dampf آب تبدیل به بخار شده است
das Weinglas auf jemandes ووهل erheben به توست به کسی
das Weite suchen، abhauen رفتن دور
das Wesentliche daran ist folgendes:
دس Wetter کلاه umgeschlagen هوا را شکست
آب و هوا اصلاح شده das Wetter ist besser geworden
das Wetter ist heiter هوای آزاد
داس ویچتیگست مهمترین چیز است
das wie vielte زمان نجات کالا
das wird nicht für richtig gehalten
das zählt nicht آن، این نیست
داس Ziel erreichen رسیدن به هدف
das zur Debatte stehende
das zweite Mal / letzte Mal / wievielmal؟ بار دوم / بار، آخرین بار / بار، چند بار؟
تاریخ Dattel
dauern؛ einreiben، streichen، aufrageen؛ خودکار فهرن سوار (-e) (-i)
dauernd، ununterbrochen، ständig دائمی، همیشه
Dauerwelle machen lassen perm
Daumen، großer Zeh شست
davon bin ich überzeugt اطمینان حاصل کنید در مورد این
Davon habe ich keine Ahnung من هیچ نظری ندارم
Davon Habe ich nichts mitbekommen هرگز نمی دانست
داوون در این باره می گوید: "رید، داس استت جرج نچت زور گفت" این مسئله نیست
داون، داریوش این
قبل از آن صبح بخیر

ممکن است به این موارد علاقه مند باشید: آیا امکان کسب درآمد اینترنتی وجود دارد؟ برای خواندن حقایق تکان دهنده در مورد برنامه های کسب درآمد از طریق تماشای تبلیغات کلیک
آیا نمی دانید که چقدر می توانید در ماه فقط با بازی با تلفن همراه و اتصال به اینترنت درآمد کسب کنید؟ برای یادگیری بازی های پولساز کلیک
آیا دوست دارید راه های جالب و واقعی کسب درآمد در خانه را یاد بگیرید؟ چگونه با کار از خانه درآمد کسب می کنید؟ برای یادگیری کلیک

dazu haben Sie kein Recht این حق را ندارند
Dazu hater auch einen Beitrag geleistet. او همچنین به این امر کمک کرد.
-de Fall، Lokativ -de دولت
عرشه عرشه
Deckel، پوشش نوع Schrank
نقص شکست خورده
نقص، beschädigt معیوب
تعریف؛ Beschreibung، تعریف Erklärung، شرح
دیفیزیت، Fehlbetrag؛ جهنم (Farbe)، licht، lichtvoll؛ anschaulich، bestimmt، deutlich، کلار؛ ausdrücklich؛ verständlich؛ frei، geläufig؛ offen؛ Fehlen، Fehler، Manko؛ هیتر، ناگتریت؛ aufrichtig در
Degegen lässt sich nichts machen
به گفته او، به نظر شما، شما،
deinetwegen، unseretwegen usw. به خاطر تو، از ما
ماهی دلفین دلفین
ظاهر Schein Nach ظاهرا
دمی Tod entrinnen خلاص شدن از شر مرگ
دین زرتشت بر این اساس
demgegenüber، dagegen علیه این
دموکرات دموکرات
دموکراسی دموکراتیک
Demonstrationszug؛ مارش، فومرش، Spaziergang پیاده روی
demütig، kleinlaut، unterwürfig؛ anspruchslos، bescheiden، تقصیر schlicht
دکل Akku laden recharge
دندان متولد می شود، برای انجام دادن کارهای روزمره خود نیاز دارد
دندان Bauch aufschlitzen stump
den bleistift anspitzen
دون Bürgersteig benutzen به پیاده رو / پیاده روی بروید
فیلم ضبط فیلم entwickeln حمام
den ganzen برچسب تمام روز
den Gesetzesweg einschlagen برای درخواست راه حل های قانونی
دندان Grund liefern für، dass cause (Nebensatz mit -mesi)
دن گروندشتاین پایه لیگ را در اختیار دارد
کن ناتنت گره را خم کن
بسته کیسه ای برای تهیه چمدان
بسته کیسه ای برای تهیه چمدان
den kopf aufschlagen، splaten سرنگ سر
دندان کپف ناهار و قرص در وعدههای غذایی ویتامین و ویتامین
دندان Kopf schütteln بزاق
متوقف کردن موتور موتور
دون موتور موتور در حال اجرا
دندان برای نگه داشتن یک تاج گلدان
Den Narren spielen یکی از مسابقات است
دون Schneidersitz برای ساختن einnehmen
den tisch abräumen حذف جدول
den tisch abräumen حذف جدول / جمع آوری
den tisch decken یک جدول را تنظیم می کند
آدرس، آدرس، پاکت
denumschlag zukleben برای بستن پاکت
den Voraussetzungen entsprechend مطابقت با شرایط
den vorsitz haben bei، präsidieren preside (-e)
دون وگن زور وارتون آوردن ماشین به عقب
den Wasserhahn auf- / zudrehen روشن / خاموش شدن شیر را روشن کنید
den Wecker / die Uhr تنظیم stellen / aufziehen ساعت
den wert schätzen (von jmdm. / etw.)



قطار دن زوگ هیریچن
دون زوگ از دست دادن قطار جلوگیری می کند
den) hinausgehen، (-den) herauskommen، weg-، ausgehen، (-e) hinaufgehen، steigen، klettern؛ (Buch) erscheinen خروج (-den، -e)
دون): ohnmächtig werden، در Ohnmacht fallen (فون)؛ (-e): begeistert sein von، ganz vernarrt sein در ضخیم (-den)، (-e)
دژنراسیون (an)، überlegen، nachdenken تفکر (-i)
بنای یادبود Denkmal
Denkmal، بنای یادبود، بنای تاریخی
Denkspiel بازی عجیب و غریب
هر چند
dennoch، trotzdem، trotz allem
der (die، das) wie vie
der / die / das (beannte) و دیگران، دیگر
der / die / das Folgende بعد
der / die / das Nächste نزدیکترین است
der / die leibliche Bruder / Schwester خواهر
der andere (von zweien)
Der Autobus und die Straßenbahn sind zusammengestoßen اتوبوس با تراموا برخورد کرد
رعد و برق کلاه eingeschlagen رعد و برق کاهش یافته است
der davor liegende، der frühere قبلا
شما، شما،
Der Dieb von der Polizei festgenommen ضبط شده توسط پلیس دزد
دودوفن آهنت فقط احمق است
کیهان کیهان، کارشناس ارشد کارشناسی ارشد
سطل زباله Eimer ist Voll پر شده است
در مورد eingeschlagene ما راه را به شما ارجاع می دهیم
فیلم جنگ به طرز فکری، همه چیز را فراموش کرده است فیلم همه زنان را به زیبایی تماشا می کند
Der Fisch ist mir auf den Magen geschlagen. ماهی به معده من اشاره کرد.
der Fuß / Gipfel des Berges دامن کوهستان / تپه
گرگ غنیمت Kater غرق شدن گربه
معرفت شناسی و معرفت شناسی
هفت بار پچ جاهد را گرفتند
der Heilige saint
der helle) برچسب <=> روز ناچ <=> شب
سگ هانت عالی است سحر و جادو سحر آمیز
der Kern des Themas essence
بری کریگ براچ آوس از جنگ خارج شد
der Länge nach طولی، طولی
der Mond geht auf moon
صبح صبح

der Morgen bricht an، es dämmert dawn
منچستر یتیم بیلیرر و مانتیل مانتال مانتوین بیشتر ocuz
der rechte، die rechte Seite، rechts؛ wohlauf، gesund، am Leben؛ recht (s) راست
در مورد Reihe nach، einer nach dem anderen به ترتیب
Der Rest ist ist für Sie (das Darüber soll bleiben)
Der Strom ist ausgefallen برق برق خاموش است
Der Tee ist ist verschüttet worden tee
Der Termin für das Treffen steht noch nicht fest تاریخ نشست مشخص نیست
دیو Teufel steckt im جزئیات شیطان در جزئیات پنهان است
با هم بودن، با هم بودن
منوچهر منصوره؟ امروز ماه / گروگان چیست؟
باد باد باد باد باد می شود
قطار در حال رفتن به قطار است
قطعه قطعه قطعه قطعه قطعه قطعه قطعه قطعه قطعه شده برای ساعت
قطار Zütü Hat Eine Halbe Stunde Verspätung تاخیر نیم ساعت است
در زیستنگی / افسر دندان پزشک
der zweite، dritte، vierte، فنوت، sechste دوم، سوم، چهارم، پنجم، ششم
دریاچه را ببینید
der، der lesen und schreiben kann سواد آموزی
derart schön خیلی زیبا است
dergleichen Dinge چیزی شبیه به این
Des Lesens und Schreibens kundig sein خواندن و نوشتن می دانیم
ترک گرین گیزدگی را از طریق فلوچت و بیهوشی Scheisen
deshalb، aus diesem grunde
دشل، aus diesem Grunde این دلیل
من مطمئن هستم دسن بن اچ سیسیر
دسر، Obst und Süsßspeisen شیرین و آبدار
بنابراین deswegen است بنابراین
detailliert
جزئیات اطلاعات بیشتر
deutlich und klar روشن است
Deutschland، Deutscher، deutsch آلمان، آلمانی، آلمانی
Devisen dövüs
Dezember؛ فاصله؛ محدوده Raum
Dialekt، گویش Mundart
گفتگو، مصاحبه Unterhaltung
گفت و گو، Zwiegespräch گفتگو
الماس Diamant
رد دیانت، رژیم
دیات رژیم را متوقف کن
dicht gedrängt ، voller Menschen <=> einsam ، verlassen جمعیت <=> متروک ، متروک
شاعر Dichter، شاعر
dichtgedrängt (stau) cramped (lık)
دیک ، فت (Menschen) <=> شلانک ؛ شوواچ ، دیروز ، چربی چاق <=> لاغر
دیک، knubbelig (Babys) tombiş
دیک ، تیف (Stimme) <=> دیروز (Gegenstände) ضخیم <=> نازک
دیک بوئن پودر
دیک، Stareke اقامت
Dickwanst؛ دیک، چربی فیت
دندان مصنوعی "Dritten" را بشکنید

مرگ 20-jährigen Twens / نوجوانان بیست ساله
مرگ 5 Sinne پنج حواس
مرگ 60er / 70er Jahre شصت ساله است
مرگ Abfahrtszeit des Zuges قطار زمان خروج
قصد (قصد) مرگ Absict haben (ich beabsichtige)
die alte / neue / junge نسل قدیمی / جدید / نسل جوان
مرگ آلترن Leute؛ بزرگان بزرگی میشوند
سایید مدالله را به صورت دیگری از مدال می بینید
وردن (Leute) دیگران
مرگ Anmeldefrist ist abgelaufen دوره نرم افزار منقضی شده است
مرگ Arbeit nicht fertig machen
مرگ Arbeit rechtzeitig fertig stellen
مرگ Arbeit wächst mir (dir usw) über den Kopf برای غلبه بر آسیب های سر
لیستی از لیست موجود در لیست وجود دارد
میمیرم aufmerksamkeit auf sich ziehen
die Augen öffnen <=> die Augen schließen باز کردن چشم <=> بستن چشم
مرگ Banken schließen um 5 Uhr ساعت بستن ساعت ساعت
مرگ beiden ähneln einander
مرگ beiden passen zusammen. دو تناسب با هم.
مرگ beiden sind verschieden / gleich
die beiden sind völlig gleich
Bettwäsche wechseln تغییر بشقاب تخت
مرگ Beziehungen با لغزش لغزنده
مرگ Blutter des Baums sind abgefallen
مرگ Blicke treffen سیک به چشم چشم می آیند
عروسک Brille Abnehmen / aufsezen
مرگ Bücher، فون den die Rede ist ist books
مرگ
می دانید، می دانید، می دانید، در زیر، چپ، در داخل
شهرستان deutsche Stattsbürgerschaft شهرداری به شهروندی آلمان منتقل می شود
Die Einsamkeit bedrückt mich من به تنهایی خسته ام
مرگ einzig
Eisenbahnstrecke مرده آنکارا - استانبول آنکارا - راه آهن استانبول
درس اول Unterrichtsstunde را امتحان کنید
پرچم ولایت فهیم ناهموار است
مرگ Festung selbst kalenin خود را
فیلم Filmserie ist komplett / unvollständig سری فیلم کامل / گم شده است
مرگ سالگرد جهره
مرگ Frist verlängern
میمونه گجنت
دنیای غنیمت دنیا
مرگ Gelegeheit nutzend
مرگ Gelegenheit را به استفاده از فرانسه nutzen
اشتباه می کنید کار اشتباهی را انجام دهید
جامعه ی مرگ Gesellschaft
عادت سیگار کشیدن را از بین ببرید
مرگ Glocken läuten زنگ بازی
Die Haare stehen zu Berge به نظر می رسد خار خاردار است
مرگ هار واکسن لسن
از دست دادن دست
میوه ها را در میتسچن stecken بگذارید در ellini cebine
میشوی Haut zu Markte tragen
میوه های گیاهان دارویی 1x، 2x (dh beim 3، Mal gelingt es nicht) گوسفند خرد شده، دو ریزش
برای راحتی مرگ در خارج از محدوده Ruhe finden
مرده ای روح می خواهد که صلح کند
مرگ کورو نمان یک نوبت / نوبت
مرگ Lage der Dinge beweist، dass ... این نشان می دهد که ...
مرگ Lebewesen زندگی می کنند
مرگ Leitung ist besetzt تلفن مشغول است
آلودگی هوا به خطر افتاده است
برای کار ماشین Mashinine einschalten کار می کند
ماشین Maschine läuft nicht کار نمی کند
مینویسم
میستیم لایت؛ مرگ بسیاری از مردم فضایی؛ بسیاری از ما
مرگ ناتو فوند Samstag auf Sonntag
مرگ ناز hochziehen
مرگ ناز hochziehen
اختلال اعصاب
عصبانی میشی
می نویست حالت جدید مد
اطلاعات مورد نیاز Informationen die
کجایی کلاسن کجایی؟
اوهر گوشه دوزخ را می سوزاند
پلیس رفن می میرد پلیس
می میرند Preise sinken / steigen prices fall / rise
مرگ Rechnung پرداخت برای حساب
مرگ Rede ist von ...؛ سخنرانی وعده وحدت ...
مرگ Regel عاقلانه قاعدگی است؛ تنظیم شود خونریزی کنید
Die Sache ist kinderleicht / völlig unproblematisch این کسب و کار مثل عسل است
مرگ Schublade auufräumen
مرگ Schuhe drücken مایچ کفش تنگ است
مرگ Schuld auf einen anderen schieben جرم و جنایت برای فرد دیگری
می میرد Schuld liegt bei mir
مرگ Schule schwänzen، überhaupt gar nicht erst hingehen
مرگ Schüler در مورد دانش آموزان
بادبان های Segel Einholen می میرند

مرگ Sonne geht در خورشید پایین می رود
لانه مرده ی مرگ! خورشید درخشان است!
مرگ Sonne shint خورشید می درخشد، خورشید وجود دارد،
مرگ Sonne sticht سوزاندن خورشید
مرگ Speise) پروبریج
قدم زدن / پیاده روی در شهرستان شهر
die Stimme abgeben für jmdn. رای دادن (-e)
میترسم همه چیز را از دست بدهم
Die Straßen left over Ihnen offenstehen اجازه دهید راه خود را باز کنید
ذوب Stunde / Schule schwänzen جوشاندن دوره
در حالیکه روزهای سختی را سپری می کنید،
مرگ ترونفولژ
مرگ Treppe / Leiter hinuntergehen / hinaufsteigen بالا رفتن / بالا بردن
پنج دقیقه جلوتر بروید
مرده Uhr geht nach زمان برگشت است
مرگ Uhr isthengeblieben متوقف شد
Die Versammlung beginnt um 5 Uhr شروع زمان ملاقات
Die Versammlung leiten برای برگزاری جلسه
بعد از مرگ
برای ارزیابی احتمالات می توان از Möglichkeiten nutzen استفاده کرد
میهمانی Wäsche wechseln تغییر لباس
داروهای گیاهی داروهای گیاهی
مرگ Zeit / Grenze überschreiten در زمان / محدود
مرگ Zeit ist gekommen، Der Tag ist به قله آمد
مرگ Zeit nutzen زمان برای ارزیابی
مرگ Zunge lösen زبان باز؛ زبان را حل کن
مرگ zwei passen zusammen. دو مورد مطابقت دارند
zweite را ببوس، بیت دوم را لطفا
مرگ) Jahreszeit، Saison فصل (ها)
دبی، دزد آینبرچر
Diebstahl، سرقت Einbruch
برای خدمت در نقطه (-e)
Diener (در) خدمتکار؛ بنده
سرویس dienst
Dienst، Pflicht task
روز سه شنبه
پادشاه Dienstmädchen
Diesbezüglich در مورد این
diesbezüglich
Diese Angelegenheit bedrückte mich sehr من با این کار خسته ام
دیگه
diese Kleidung steht Ihnen gut این لباس برای شما بسیار خوب است
Diese Sache ist dieselbe wie diese Sache این چیز همان چیزی است
Diese Schuhe sind genau richtig für mich
این را می خواهم (r، s)
دیزر مان خیمه مروه نرون
Dieser Saal fasst 1000 پرسنل هزار نفر را در این سالن جمع آوری می کند
در سال جاری تعداد دانشجویان افزایش می یابد
در سال جاری شاهد خشخاش در هوا هستیم.
دیکتاتور دیکتاتور
معضل متوقف نمی شود
کرفس کرفس
دینگ، چیزی که باشه
دینگسا چیزی بله
دیفتری دیفتری
دیپلم، Prüfungszeugnis، دیپلم Urkunde
دیپلمات دیپلمات
مستقیم
مستقیم به دریا میروم
مستقیم
مستقیم، auf direktem Wege مستقیم
ریاست اداره
مدیر کارگردان
بحث، Auseinandersetzung، بحث Streit
Distel dikenotu، شتر diken
Distelfink Saka
Distelfink، جوجه Stieglitz
dividieren، teilen، einteilen، gliedern، مهره، تقسیم
Dokumente؛ فرمول، Unterlage، Urkunde سند
مستند فیلم (Documentarfilm) مستند (فیلم)
دلار دلار

Dolmuş-Haltestelle dolmuş توقف
Dom، Kathedrale، کلیسای بزرگ مونستر
دونر رعد و برق
دونرن رعد و برق
دونستراگ پنجشنبه
doof؛ ادم سفیه و احمق، Dummkopf ادم سفیه و احمق
تخت دو نفره Doppelbett
doppelte Staatsbürgerschaft دو برابر شهروندی
روستای دورف
Dorn، Stachel بوش سرسبز
کدخدا Dorsch
کدخدا Dorsch
dort gibt es nichts، es nicht gibt وجود ندارد
چهار، وجود دارد drüben وجود دارد
دورتان وجود دارد
Dotter، زرده تخم مرغ Eigelb
Dörrfleisch بیکن
einnicken؛ (Sekundenschlaf) برای خواب
Drachen، Ungeheuer (Fabeltier in Turkish Sagen) اژدها
جادوگر، بادبادک بادوژل
Draht؛ Saita؛ Akupads؛ سیم Lametta
Drang، Druck (technisch)، Drücken، فشار Pressen
کار چرخش Dreharbeiten
Drehspieß باز می گردد
سه نفری
پسوند Dreifachstecker 3
اضطراری dringend
Drohen (jmdm.)، Angst machen، erschrecken، در ترساندن Angst versetzen (-i)
Dromedar hecin
پرنده ی ترسناک Drossel
دراک، Hochdruck فشار
دراک، زوانگ؛ چاپ Auflage
چاپخانه چاپی، چاپخانه
کاغذ چاپ شده Drucksache
در سراسر هیئت مدیره
Drüben، auf der anderen Seite روبرو
drücken، schieben push (-er)
درام (med.) Meringue
du bist lowest geworden (das Haar deinem Hintern ist grau geworden)
دروغگو لنگر (گناه)
دو بیست نچ جون هنوز جوان است
شما هرگز تغییری نکرده اید
Du hast gesegnete Hände، danke schön (zB wenn jemand etw. کلاه گمشده روده)؛ nach einer Feier، nach einem Essen usw. ایلین (سلامت)
du hast Recht <=> du hast kein Recht حق با توست <=> حق با تو نیست
دو هفت ووهل وگرسن ...
شما می توانید به موفقیت برسید
Du rackerst dich unnaturalz ab. شما خودتان را خسته می کنید
شما خودتان دوبلینید
دوئل دوئل
دفت، عطر Geruch
Dufte Biene، ugs.: Circumcision
تمساع Zeug رد شوخی
Dummheit (eine D. machen) حماقت (به)
dumpf (Schall) سرحال
dunkel (von der Farbe)؛ فانتازیش
dunkel / finster werden
dunkelblau، tiefblau navy (-rdi)
Dunkelbraune Hautfarbe؛ brunett به؛ Dunkel (Bier) esmer
Dunkelheit <=> Helligkeit ، جهنم تاریک <=> نور
آبجو سبز نیشکر Dunkles Bier
بخش Durch
Durch (Beim Passiv) توسط von
durch Vermittlung von ... (-nin)
durch Vermittlung von ...، mittels ... از طریق
durch zwei teilen، halbieren به دو قسمت تقسیم می شود

durch) توسط ریس؛ platzen؛ پاره کردن (intr.)
durch) sickern؛ Durchscheinen (Licht) نفوذ می کند
durchaus، ganz und gar whit
durchdrehen
دوشیزه زن به ارمغان می آورد (-i)
درخشان، در Unornnung kommen؛ sich einmischen مخلوط
کوهنورد
Durcheinander، Wirrwarr سردرگمی، سردرگمی (پراکنده)، پراکنده شده است
دورچفال <=> اسهال Verstopfung <=> یبوست ، انسداد
دروگر Durchfahrt، دروازه Durchfahrt
durchgescheuert؛ Schuhabsatz: schief، abgelaufen خورده شده است
قطر Durchmesser
durchregnen (das Dach fließt) جریان سد
Durchsag به؛ Anzeige، Inserat، Annonce اعلام کرد
متوسط ​​Durchschnitt
durchschnittlich، من Durchschnitt متوسط ​​(به عنوان)
durchsehen، überprüfen چشم (-i)
durchwühl که؛ durchblättern؛ durcheinanderbring که؛ verwirr که؛ برای مخلوط شدن
مهمان
درب کشیدن ich habe Durst سکوت؛ من تشنه هستم
حمام دوش
دوشش دوش بگیر
دستگیره دات
دوتزند دوازده
dutzendweise دوجین
تپه
dunnhalsig دسته گردن
خشکسالی دروز
دینامیت دینامیت



شما هم ممکن است اینها را دوست داشته باشید
نمایش نظرات (5)